يكى از دانشمندان گويد: روزى در بيرون صحرا نشسته بودم مورى را ديدم كه دانه گندمى زير خاك خاشاك پيدا كرد به چه زحمت و مشقّتى از زير خار و خاشاك بيرون آورد و مقدار مسافتى راه پيمود هر جا كه پست و بلندى بود آن دانه گندم را بزحمت مى برد.
من هم عقب سرش رفتم ببينم بكجا مى رود. مسافت زيادى پيمود تا به لانه اش رسيد. ديدم گنجشكى از بالا بپائين جست دانه گندم و خود مورچه را بلعيد.
بفكر رفتم آدمى اينهمه زحمت مى كشد ناگهان ملك الموت مى آيد او را مى برد آنچه زحمت كشيده تمامش به هدر مى رود. يعنى : مال و جان را تا سوراخ گور مى آورد، آنجا از او گرفته و بدنش را زير خاك مى كنند، نه فرش و نه چراغ ، نه انيس و مونس جز ايمان و عمل صالح هيچ چيز ديگر از او نمى خواهند
برچسب : نویسنده : داور ایرانی davar2015 بازدید : 381 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1393 ساعت: 14:21
هرگاه زکریا مشغول موعظه ای بود و یحیی را در میان جمعیت می دید دیگر حرفی از جهنم و بهشت نمی برد زیرا که یحیی را دارای روحیه ای لطیف می یافت.
روزی با دقت در میان جمعیت نگریست و هنگامی که یحیی را ندید در مورد جهنم شروع به صحبت کرد. از خشم خداوند و آتش چاهی در جهنم می گفت، در این لحظه یحیی که خود را مخفی کرده بود از میان جمعیت برخواست و فریاد زد؛ وای بر هر غفلت کننده از دوزخ، آنگاه حیران از میان جمع بیرون رفت.
هنگامی که زکریا به منزل آمد از یحیی خبری نبود، مادر یحیی به دنبالش رفت. فرزندش را در کنار آبی نشسته دید که با خداوند مناجات می کرد، یحیی همراه مادرش به خانه بازگشت. صبح زود به خواب سنگینی رفته بود و چیزی نمانده بود که نمازش قضا شود. اما فرشته ای در خواب به او گفت؛ ای یحیی آیا همنشینی بهتر از ما می خواهی، پس برخیز و نمازت را به پا دار. یحیی برخاست و نمازش را خواند و از خداوند به خاطر لغزشش بخشش طلبید.
آنگاه از مادرش لباسی پشمی خواست تا بار دیگر برای عبادت به بیت المقدس برود.
ابلیس بارها سعی کرد تا یحیی را غافل کند و اکثر اوقات بر سر راهش می نشست و آزار و ستم فراوانی در حق یحیی انجام می داد، تمام مکر و حیله ای را که داشت به کار می بست اما یحیی را نمی توانست گمراه کند.
روزی یحیی از ابلیس پرسید؛ آیا تا به حال بر من چیره شده ای؟ ابلیس گفت؛ خیر. اما در تو خصلتی است که می توانم باعث غفلت تو شوم و آن صفت پرخوری است که نمی توانی شب زنده داری کنی و نماز بپا داری. یحیی از همان لحظه با خداوند عهد کرد که دیگر با شکم سیر نخوابد.
بیشترین آزاری که ابلیس بر پیامبران روا داشت در حق یحیی بود. سخت ترین روزها برای مردم سه وقت است؛ اول، روزی که از مادرش زاده می شود و برای اولین بار دنیای اطرافش را می بیند و دوم، روزی که از دنیا می رود و برای بار اول جهان دیگر را می بیند. سوم، روزی که از قبر برانگیخته می شود و با احکام و قوانین مواجه می گردد و خداوند یحیی را در تمام این سه مرحله ایمن و سلامت بخشید و ترس او را از بین برد.
وبلاگ داور ایرانی اجیرلو...برچسب : نویسنده : داور ایرانی davar2015 بازدید : 424 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1393 ساعت: 14:16
یکی، در پیش بزرگی از فقر خود شکایت میکرد و سخت مینالید. گفت: خواهی که ده هزار درهم داشته باشی و چشم نداشته باشی؟ گفت: البته که نه. دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمیکنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه میکنی؟
گفت: نه.
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز.
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شکایت داری و گله میکنی؟!بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسیاری از انسانهای اطراف خود میبینی. پس آنچه تو را دادهاند، بسی بیشتر از آن است که دیگران را دادهاند و تو هنوز شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیشتری هستی!.
برچسب : نویسنده : داور ایرانی davar2015 بازدید : 410 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1393 ساعت: 14:14
میگویند: گروهی به عیادت مریضی رفتند، در میان آنان جوان لاغر اندامی بود، مریض به او گفت: این لاغری تو از چیست؟ پاسخ داد: علتش امراض و اسقام است.
گفت: تو را به خدا قسم حقیقت حالت را به من بگو. جوان گفت: شیرینی دنیا را چشیدم تلخ بود، زر و زیورش نزدم کوچک است، طلا و سنگش پیشم یکسان است، گویی عرش حق را برای تماشایم ظاهر کردهاند و من آن را آنچنان که هست میبینم، رفتن مردم را به سوی بهشت و جهنّم مشاهده میکنم، با تماشای این حقایق روزم به روزه میگذرد و شبم به بیداری، در آنچه هستم، از عبادت و عمل به چشمم نمیآید؛ زیرا عملم در برابر ثواب حق بسیار کم است.
برچسب : نویسنده : داور ایرانی davar2015 بازدید : 401 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1393 ساعت: 14:13